۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

زنده باد بهار!

 زمانیکه آقای رئیس جمهور شعار زنده باد بهار را در آخرین سفرش به نیو یورک در سخنرانی اش در مقر سازمان ملل سرداد گمان بر این بود که ایشان می خواهد ژست انقلابی به خود بگیرد و خود را همسو با انقلابهای عربی و یا به گونه ای ایران را الگو و حامی این تحولات که به نام بهار عربی در جهان شناخته می شوند نشان دهد. اگرچه بعضی ها از این عبارت آقای رئیس جمهور چندان خوشحال نیستند به این دلیل که این شعار را در تقابل با شعار رهبری می دانستند که از انفلابهای عربی با نام "بیداری اسلامی" یاد می کرد و طبعیت رئیس جموهور از عبارت بین المللی بهار عربی را نوعی دهان کجی به رهبر می دانند. سربازان رسانه ای و طبلیغاتی رهبری اعتقاد دارند شعار زنده باد بهار و اصرار بر تکرار واژه بهار عربی از اطرافیان رئیس جمهور با نام "جریان انحرافی" و به خصوص اسفندیار رحیم مشایی آب می خورد. گذشته از آن که این چه سرنوشتی است که انقلاب اسلامی به آن گرفتار شده است که پایه گذاران انقلاب و کسانی که از مسئولین کشور بوده اند گروهی شده اند فتنه گر، گروه دیگر خواص بی بصیرت، گروه سوم شاه سلطان حسین و در نهایت اطرافیان رئیس جمهوری مه محبوب رهبری بوه اند شده اند جریان انحرافی! ظاهرا همین اطرافیان با بصیرت رهبری در رسانه های جمعی و سخن رانان محافل مختلف چگونه نتوانستند پیش بینی کنند که "زنده باد بهار" شعار جدید انتخاباتی دوستان آقای رئیس جمهور است که قرار است این بار به جای شعار "مهرورزی" و "عدالت" با اشاره به نوید دادن "بهار" با وعده نوعی تحول و امید به یک نوع انقلاب بی سر و صدا و خونریزی طرفداران خود را به پای صندوقهای رای بکشانند. 
بنده قصد تحلیل سیاسی ندارم و اصلا به امثال بنده مربوط نیست که بخواهم به کسی بگویم که باید در انتخابات جانب چه کسی را گرفت چرا که مردم خود می دانند که چه کسی را انتخاب کنند و آیا اصلا باید در انتخابات شرکت کنند یا نه؟ اما نگرانی من آن است که این بار چماقدارن بسیجی نما قرار است چماق هایشان به نفع چه کسی بر سر مردم بی دفاع فرود آورند. این بار قرار است چه گروهی از هموطنان ما به دستور و اشاره رهبر با بصیرت و فرزانه انقلاب توسط افرادی که خود را بسیجیان ذوب در ولایت می دانند کشته شوند. 
سخن من با شما چماقداران ذوب در ولایت است و آن اینکه اولا لطف کنید اسم دیگری برای خود پیدا کنید و واژه مقدس بسیج را که معرف فرزندان شهید این مردم و سرزمین ما ایران است بیشتر از این آلوده نکنید . ما بسیجی شدیم و با آرمانهایمان به استقبال شهادت رفتیم و آنانیکه سعادت شهادت در راه خدا را نداشتیم خود را پاسدار حرمت خون برادران شهیدمان می دانیم لطف نمایید و شمایی که از قافله عاشقان نیستید نام ما را بر خود نگذارید. ثانیا" سکوت بسیجیان واقعی دائمی نیست از آن بیم داشته باشید که حجت بر من و سایر بسیجیان تمام شود و آنچه را که بر خود فریضه می دانیم به انجام برسانیم اگر امروز خاموش هستیم دلیلش ترس از شما جوجه فکلی های بسیجی نما و فرماندهان فاسدتان نیست ما فقط نمی خواهیم با حرکتی عجولانه باعث خوشحالی دشمنان خارجی و داخلی شویم و نا امیدی بیشتری را برای مردم به ارمغان بیاوریم و ذره ای باعث لوث شدن خون برادران شهیدمان شویم. سرانجام آنکه آقایان چماق بدست موتور سوار این بار اگر خواستید دست به چماق شوید لطفا نگاهی به عاقبت شترسوران حسنی مبارک بیاندازید و یا با کمی انتظار ببینید که چه خواهد بود سرانجام شبهه های بشار اسد.   

۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

  پرده اول جنگ مجلس و دولت

رئیس دولت و برادران لاریجانی اولین چنگ و دندان خود را به هم نشان دادند و نتایج اولیه این اولین برخورد علنی آنها بیرون آمدن آمار و ارقاام فساد اطرافیان هر دو گروه بود. البته این دو رئیس هر دو سابقه بسیجی بودن دارند و شال فلسطینی را به نماد بسیجی بود گاهی به روی شانه شان می اندازند. البته فرمانده عراقی الاصل کنونی بسیج هم با این شال درجه های حلبی اش را می پوشاند و جالب ایجاست که او و اطرافیانش هم از سوابق فساد مالی و اخلاقی بی بهره نیستند. بیچاره بسیجیان که فرمانده شان و پیش کسوتانشان چنین آدمهایی هستند. گاهی اوقات از خودم می پرسم که اگر چنین روزهایی را پیش بینی می کردم آیا باز هم بسیجی می شدم و به جبهه می رفتم؟ اگر قرار بود فرمانده بسیج ، رئیس مجلس ، رئیس قوه قضائیه ، گروهی از نمایندگان مجلس و همچنین برخی فرماندهان سپاه عراقی الاصل باشند و اینطور اموال بیت المال را چپاول کنند و حقوق مردم را تضییع کنند پس برای چه من و همرزمانم هشت سال جنگیدیم و جان دادیم ؟ چه فرقی بین این آقایان با ژنرال ماهر عبدالرشید،  طارق عزیز، صدام حسین و غیره وجود دارد؟ شاید اگر اجازه می دادیم آنها کشورمان را اشغال کنند و به ما حکمرانی کنند وضع بهتری داشتیم و حداقل صدها هزار شهید نمی دادیم؟ 
سوال بسیار مهمتری که در اینجا دارم آن است که آیا رهبر از این همه فساد و تباهی این آقایان مطلع نیست؟ اگر مطلع نیست پس ایشان صلاحیت رهبری را ندارند و باید این وظیفه مهم را به فرد دیگری که توانایی اداره امور را دارد واگذار نمایند و اگر مطلع هستند و هیچ اقدامی در جهت پایان دادن به مسئولیت آنها و واگذاری شان به دستگاه عدالت نمی کنند؟ در واقع ایشان خود در گناه این دسته از مسئولین فاسد سهیم هستند هر چند که خودشان عاری از آلودگی های آقایان باشند. در واقع همانطور که در قانون اساسی ذکر شده است رهبر باید مدیر ، مدبر و شجاع باشد و در مقابل افرادی اینچنین سخت و محکم بایستد همانگونه که در نهج البلاغه می خوانیم که چگونه امیرالمونین علی (ع) در مقابل کوچکترین تخلف عمال حکومتی شان به سختی آنها را ملامت می نمود و آنها را از حاکمیت خارج و افراد شایسته را به جایشان قرار می داد. حکومت عدل علی فقط با داشتن عنوان سید علی برقرار نمی شود باید راه علی (ع) و قاطعیت او در برقراری عدالت و عقوبت مجرمین، الگوی رهبر مسلمین باشد. ما رهبری قاطع در برابر دشمنان داخلی و خارجی نیاز داریم نه یک رهبر مظلوم. ما رهبری می خواهیم که از شجاعت و قاطعیت امام خمینی برخوردار باشد تا جانشین بر حق او باشد. 

حزب الله و دم خروس سید حسن نصرالله

هر زمان که حزب الله لبنان یک ماجراجویی جدید را آغاز می کند دچار سر درد می شوم و تنم می لرزد چرا که می دانم یک صورت حساب سنگین دیگر باید از جیب مردم ایران پرداخت شود. در خبرها دیدم که حزب الله و رهبر گوریلش سید حسن نصر الله این بار شروع به یک ماجراجویی جدید در سوریه کرده اند. اول از همه بیچاره مردم بی دفاع سوریه که از یک طرف با سربازان حیوان صفت بشار اسد مواجه اند و از طرف دیگر تروریستهای وحشی حزب الله آنها را در خونشان غوطه ور می کنند. دوم آنکه هنوز ما ایرانی ها داریم هزینه گزاف ماجراجویی های سال 2006 حسن نصر الله و نوچه های تروریستش را می پردازیم و در حالی که مردم کشور ما در فقر و مشکلات اقتصادی وحشتناکی غرق شده اند این ماجراجویی جدید اگر به یک جنگ جدید نظیر 2006 و یا حتی بد تر از آن منجر شود هزینه آن کمر اقتصاد نیمه جان کشور ما را خواهد شکست و معلوم نیست چه عواقب دردناکی برای ما به ارمغان بیاورد. می دانم که قشر روحانیون که در زمان شاه اسماعیل صفوی از جبل عامل لبنان به ایران آورده شده اند شدیدا به موطن اصلی شان یعنی سوریه-لبنان وابستگی و دلبستگی دارند اگر چنین است جرا آقایان به وطن اصلی شان بر نمی گردند و دین خود را ادا نمی کنند؟ چرا باید هزینه این وطن دوستی حضرات را ما مردم ایران بپردازیم؟ چرا فرزندان ما باید خون بدهند در این گمراهه تاریک به مقصدی نامعلوم؟
خداوند مردم ایران، سوریه ، فلسطین و لبنان را از شر شما محفوظ بدارد و عواقب این دیوانگی ها را به خود شما بازگرداند.

۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

سوریه و خوزستان

حتما بسیاری از شما عزیزان درفشانی آقای طائب را درباره اهمیت سوریه و مقایسه ابلهانه ایشان در رابطه با خوزستان که پاره تن ایران عزیز ماست را شنیده و یا خوانده اید. برایم بسیار جالب است که افرادی مثل آقای طائب که فکر نمی کنم حتی صدای یک گلوله مشقی را از نزدیک شنیده باشد چگونه درباره جنگ لاف می زند و چطور به خود اجازه می دهد از جانب مردم ایران برای حفظ یک جانی پست و رذل یعنی بشار اسد این طور سینه چاک کند. واقعیت این است که مردم ایران به شدت از جنگ متنفر هستند و کسانی مثل من که پاره پاره شدن یاران و عزیزانم را به چشم دیده ام هیولای جنگ برایم کابوسی است که هرگز حاضر نیستم کشورم و مردمم دوباره با آن روبرو شوند. همین حالا هم خوزستان عزیز ما هزینه سنگینی از ثروت ملی نفت و گاز را به جیب بشار اسد و سایر اراذل و اوباش لبنانی و فلسطینی نظایر حسن نصرالله و اسماعیل هنیه و سایر عربهای مفت خور نظیر آنها پرداخته است. بیش از سی سال است که ما ایرانیان هزینه مقاومت دروغین و مسخره مقاومت لبنانی ها و فلسطینی ها را پرداخت کرده ایم و آنها هر وقت که فرصت داشتند لگدی هم به ما در ازای این همه محبت نثار کرده اند. بشار اسد و پدرش همیشه از خان پر نعمت دلارهای نفتی ما همانند زالو ارتزاق کرده اند. پولهایی که می شد صرف آبادانی کشور ما ، ساخت بیمارستان و مدرسه و کارخانه شود و بسیاری از دردهای مردم بیچاره ما را درمان کند به جیب لبنانی ها و فلسطینی ها و سوری ها سرازیر شد برای چه؟
آقای طائب اگر واقعا" پسر خوانده شما که در حال سقوط است نفسهای آخرش را بکشد شما و امثال شما نه تنها قادر به انجام هیچ کاری نیستید بلکه دنبال آن هستید تا در آینده با جانشینان بشار اسد هم به گونه ای نرد عشق ببازید و با ما مردم بیچاره ایران باید صورت حساب سنگین عشق بازی شما را با جانشین بشار اسد بپردازیم اما آقای طائب به یاد داشته باش نمی توانی روی بسیجیان و سپاهیان برای وطن دومت سوریه-لبنان-فلسطین حساب باز کنی البته مشتی مزدور هستند که به امر شما دستشان به خون مردم بی گناه سوریه آلوده است اما بدان که آن مزدوران شما سزای جنایتشان را از مردم غیور سوریه دریافت خواهند کرد و بد به حال شما که خسرالدنیا والآخره هستید و روزی همه ستمکاران در برابر پیشگاه عدل خداوند حاضر خواهند شد البته اگر شما و امثال شما به خداوند و عدالت خداوندی اعتقاد داشته باشید.
 

۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

شیخ جاهل و مهندسی انتخابات

همه به خوبی می دانید که منظورم از شیخ جاهل کیست ، بله همان نماینده ولی فقیه در سپاه که فکر می کند کشور تیول شخصی یک عده روحانی نما و چماقدارنش در سپاه و بسیج است که امروز او به آنها فرمان می راند. در این جهل سه چیز برای شرمساری می بینم:
اول آنکه جمهوریت و حق حاکمیت مردم چنان ملعبه دست شده است که یک شیخ سفیه به خود اجازه می دهد دهان کنده اش را باز کند و خود را نماینده و سایه خدا روی زمین ببیند و برای خودش این را نه یک حق بلکه وظیفه بداند که به چماقدارنش دستور دهد که اراده و نظر یک ملت را مهندسی کنند.
دوم ، مایه شرمساری برای کسانی است که خود را بسیجی یا چاسدار اسلام و مسلمین می پندارند و شده اند ملعبه دست سفیهانی مثل این شیخ نادان که گزافه گویی از مهندسی انتخابات یا به بیان واضح تر تغییر و جهت دهی نتیجه انتخابات به نفع فرد یا افراد خاص می نماید. برادر عزیز سپاهی و بسیجی اول از همه به یاد داشته باش که من و توی رزمنده قرار بوده و هست که یک سرباز باشیم نه چیزی کمتر و نه بیشتر. سرباز مجری منویات و یا اوامر ملوکانه نیست.
سوم و آخر اینکه چرا یک ملت آنقدر  نسبت به آینده و سرنوشت خود بی تفاوت می شود که یک انسان سفیه به خود اجازه می دهد اینطور با وقاهت هر چه در ذهن مسموم خود دارد به زبان بیاورد.
نکته دیگری که ذهنم را به خود مشغول کرده آن است که مطابق قوانین نیروهای مسلح و همچنین سایر قوانین جاری کشور ، هیچ یک از نیروهای مسلح مجاز به دخالت در مسائل سیاسی و عضویت در احزاب سیاسی و جانبداری از هیچ یک از جریانات سیاسی نیستند و همانطور که همه شاهد هستیم هیچ یک از نیروهای سه گانه ارتش و فرماندهان آنها از قانون تخطی نکرده اند و همچنین تا حدی نیروی انتظامی همچین بوده اند و بر اساس تجربه ام می دانم که تا همین چند سال پیش هم سپاه که بسیج هم زیر مجموعه ای مردمی از آن است جرات و جسارت تخطی از قانون نداشتند اما در سالهای اخیر چه چیزی به سربازان این کشور و مردم اجازه داده است که خود را آقا بالاسر بدانند و در همه امور کشور صاحب نظر باشند و دخالت کنند و حتی آنقدر جسور و وقیح شوند که بگویند ما انتخابات را در جهت درست مهندسی می کنیم. باید گفت که نخست آنکه یک سرباز ( بسیجی ، سپاهی یا ارتشی) چه تخصصی دارد که بخواهد متر و معیار و صلاحدید یک ملت را تعیین کند؟ دوم آنکه اگر هم به فرض این افراد تخصص و صلاحیت چنین کاری را داشته باشند باز هم این سوال مطرح است که چه کسی یا مجرای قانونی اجازه این دخالت را داده است؟
خداوند همه ما را از جهل نجات دهد.