۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه

سیاره گوریل ها

شاید فیلم سیاره گوریل ها (Planet of the Apes ) را دیده باشید و اگر هم ندیده اید خلاصه داستان از این قرار است که یک سفینه فضایی پس از برگشت از ماموریت با سرعت نور متوجه می شوند که زمان اکنون سال 3978 میلادی است. گروه فضانوردان با تعجب متوجه می شوند که انسانها دیگر حاکم زمین نیستند بلکه گوریلهای مسلح اسب سوار بر انساها که بصورت انسانهای اولیه درآمده اند مسلط هستند و در واقع تحت ظلم گوریلها این انسانها برده گوریلها هستند و مشغول خدمت به آنها. 
فیلم محصول سال 1968 است و تخیل آن هم هولناک به نظر می رسد که تمدن بشری نابود شده و انسانها برده موجوداتی پست تر از خود شده اند. به نظر من دردناکترین قسمت سناریوی این فیلم بی تفاوتی انسانها نسبت به ظلم و عدم تلاش آنها برای رهایی و رسیدن به آزادی است. شاید این فیلم علمی تخیلی بسیار عجیب به نظر برسد لااقل برای مردم سایر کشورهای دنیا اما برای ما ایرانی ها چندان تعجب برانگیز نیست چرا که ما در کشوری زندگی می کنیم که تجسم واقعی "سیاره گوریل ها " است. 
مردمی که تحت ظلم و ستم قرار دارند و هرگونه شنکنجه ، ظلم و تحقیر را تحمل می کنند و کاملا با بی تفاوتی  به سرنوشت شومی که برای خود ساخته اند به زندگی به سبک انسانهای اولیه ادامه می دهند. 
حتما نسخه ای از این داستان را شنیده اید البته من از نسخه مودبانه تر استفاده می کنم:
"می گویند که حاکمی بود که برای دریافت مالیات مردم را به صف می کرد و مردم به هنگام پرداخت مالیات یک پس گردنی نوش جان می کردند و با دریافت فحش و ناسزا و حقیر شدن توسط مامور اخذ مالیات جناب حاکم محل را ترک می کردند. روزی حاکم برای بررسی اوضاع به محل می آید و از مردم سوال می کند که آیا مشکلی دارند؟ و مردم پاسخ می دهند: جناب حاکم برای رفع مشکل مردم و انتظار کشیدن طولانی در صف محبت کنند تعداد مامورین را زیاد کنید که زودتر مردم مالیاتشان را بدهند و کتک را خورده  پس از دریافت فحش و ناسزا سریعتر به سر کار و زندگی شان برگردند. "
بله واقعیت این است که ما مردمی تو سری خور و ناتوان هستیم که هر روز با وجود فشار و بدبختی های بیشتر و بیشتر تنها گلایه ما این است که چرا تعداد ماموران بیشتر نمی شوند که زودتر توی سر ما بزنند و توی صف معطل نشویم و برویم سر زندگی مان !
به چند تصویر از شباهتهای صحنه های فیلم سیاره گوریل ها و زندگی خود مان توجه کنید شاید ما هم بیدار شویم!












۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

حباب امید و سراب خیال

 

این روزها حباب امیدی شکل گرفته که از لحاظ اندازه بسیار بزرگ و با رنگهای مختلف در حال غلتیدن در هوا و بالا رفتن است اما همانگونه که تقدیر تمامی حبابها است این حباب امید هم ناچار به ترکیدن است و با ترکیدنش حقایق تلخی را پیش چشمهای بسیلری خواهد گشود و این چشمها را که جز سراب چیزی نمی بینند با تیره روزی پس از ترکیدن این حباب امید کاذب است با واقعیت پس از سراب آشنا خواهند کرد. گروهی امید به نوشیدن یا نوشاندن جام زهر هسته ای دارند که البته مسلم است که این در غلتان هسته ای را سرداران سپاه با هیچ آب نباتی عوض نخواهند کرد. گروهی امید به پایان یافتن تحریمها دارند که این نیز خیال خامی بیش نیست و زمانی که یک کشور تحت تحریم قرار می گیرد به این آسانی ها تحریمها لغو نمی شوند همانطور که تحریمهای قبلی علیه ایران هرگز لغو نشدند و تحریمهای مشابه علیه سایر کشورها نیز طی یک فرآیند طولانی به تدریج حذف شدند. بهبود وضعیت اقتصادی هم که گذشته از وابستگی به عواملی نظیر سرمایه های خارجی ، روابط خوب بین المللی و شفافیت و پاکی و دانش سیاستمداران و حاکمان و غیره خود برای بازسازی به زمان بسیار زیادی نیاز دارد همانطور که هنوز بعد از گذشت بیش از دو دهه از سقوط اردوگاه کشورهای کمونیست هنوز این کشورها و به سرگردگی شان روسیه با انبوهی از مشکلات اقتصادی مواجه هستند و روند رشد اقتصادی شان بسیار کند است. خوب فکر می کنم تا اینجای قضیه با من موافق باشید که تا چند هفته دیگر سیمای فرا روی ما پس از ترکیدن این حباب امید چیست و ما باید حاضر باشیم تا برای تحمل مشکلات جاری کمربندهایمان را محکم ببندیم. 
 

حال احتمال وقوع حوادثی وجود دارد که ممکن است  پس از ترکیدن حباب امید دردمندان جامعه ما را به حرکت درآورد و روی سخن من با براداران بسیجی و سپاهی است که این بار می خواهند در کجای این میدان بایستند؟ آیا می خواهید بغض فرو خورده خودتان را بر سر مردمی که از جنس خودتان هستند فرود آورید یا اینکه دوشادوش برادران و خواهران خودتان حقوق پیمال شده همه مردم ایران را از بیدادگران بستانید ؟ 
البته خطاب من بسیجی نماها و مزدوران ساندیس خور نیست ، روی سخن من با همرزمان دوران سخت دفاع مقدس است. مزدوران که تکه ای استخوان اربابشان برایشان پرت می کنند و عاقبتشان خدا می داند که چه خواهد بود و امید وارم کار به جایی نرسد که انعکاس خشونت گرایی شان به خودشان برگردد. 
به تازگی تاسیس انجمنی  از بسیجیان دلسوز جامعه را در فضای مجازی مشاهده کرده ام که امیدوارم نقطه خوبی باشد برای همگرایی و تجمع بسیجیان واقعی و همرزمان دوران دفاع مقدس. همان فرزندان ایران که با بذل جان خودشان از کشور و مردم دفاع کردند و هر زمان که لازم باشد باز هم با جانفشانی در کنار برادران و خواهرانشان برای دفاع و پشتیبانی همه جانبه از کشور و مردم خواهند ایستاد. البته این فقط موقعیتی برای گردهمایی بسیجیان نخواهد بود و من شخصا امیدوارم همه چه بسیجی و چه غیر بسیجی در این فضا گرد هم بیاییم و این آغازی باشد برای آشتی و دوستی بین مردم و بسیجیان چرا که بسیج متعلق به مردم و فرزندان همین مردم هستند و باید خادم مردم باشند و مردم نیز باید آغوش خود را به روی فرزندان خود بازکنند. 
امیدوارم منشور برادری این انجمن پیام صلح و دوستی و برادری بین مردم و بسیجیان واقعی باشد. در زیر لینک مربوط به وبلاگ و فیسبوک این انجمن را قرار می دهم و از همه اعم از بسیجی و غیر بسیجی دعوت می کنم بازدید کنند و با نظرات خودتان به بهبود و رشد و نمو این نهال جوان کمک کنید.
http://anjomanebasijian.blogfa.com/
https://www.facebook.com/AnjmnBsyjyanMdafArmanhayAnqlabAslamyWMlt
 
با سپاس

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

لاشخورها و کفتارها

برنامه های مستند تلویزیونی مربوط به زندگی روزانه حیوانات در طبیعت در بین ایرانی ها محبوبیت بالای دارند و مردم از دیدن تصاویر حیات وحش لذت بسیاری می برند اما بسیاری فقط از دیدن این برنامه ها لذت می برند و گروهی نیز علاوه بر لذت بردن مطالبی هم می آموزند. من اعتقاد دارم شاید یک دلیل هم برای لذت بردن از این تصویر حیات وحش این باشد که زندگی روزمره ما انسانها شباهتهایی به حیوانات دارد که البته ناشی از این حقیقت است که ما حیوانات ناطقی هستیم که اندکی باهوش تر از سایر حیوانات هستیم و از لحاظ جنبه های اخلاقی به مراتب پست تر از بسیاری از حیوانات هستیم چرا که حیوانات هم نوع خود را معمولا مورد حملات کشنده قرار نمی دهند و رحم و انصاف حیوانات درنده گاهی اوقات نسبت به انساها بیشتر است. حیوانات شکارچی شکار می کنند برای رفع گرسنگی و پس از سیر شدن دست به حمله دیگری نمی زنند.  اگر خوب بنگریم در زندگی حیوانات عبرتهای فراوانی برای ما انسانها وجود دارد. 
یکی از این صحنه های عبرت آموز شکار یک حیوان توسط درندگانی مثل شیرها است. شیرها ابتدا از شکار می خورند و سپس گروه دوم یعنی کفتارها از باقیمانده خود را سیر می کنند و گروه سوم لاشخورها هستند که در گوشه ای به انتظار نشسته اند و پس از کفتارها به این سفره باقی از حیوان شکار شده بی نوا می رسند و تا تا آخرین قطعه لاشه را فرو می برند. و گاهی هم گروه کفتارها و لاشخورها برای دریافت سهمی بیشتر با هم نوعان خود یا با گروه دیگر به نزاع مشغول می شنود. به صحنه هایی از این نوع توجه کنید: 
 














تا اینجا تمام تصاویر رویه جاری زنجیره تغذیه از شکار بود حالا به دعوای لاشخورها و کفتارها نگاه کنید:


حال بیایید وضعیت این صحنه شکار را به وضعیت امروز خودمان گره بزنیم و با تمثیل اوضاع را بررسی کنیم.سهم خواهی از قدرت در کشور ما و کشورهایی نظیر ایران به همین صحنه های فوق شبیه است. یک فردی یا گروهی همانند شیرها قدرت را به دست می گیرند و به جان مردم و ثروتهای کشور می افتند ( مردم و کشور به مثابه شکار) بعد وقتی سیر شدند گروه دومی که در سطح بعدی قدرت است به صحنه می آید و از باقیمانده لاشه شروع به خوردن می کند و در نهایت گروه سوم که ضعیف تر است قدرت را به دست می گیرد و لاشه را تا اخرین قطعه می بلعد. اما گاهی هم بین گروه دوم و سوم بر سر سهم خواهی از سفره گشاده شکار دعوا و نزاع سر می گیرد و این دقیقا صحنه انتخابات فعلی ما است. شیرها قبلا خوردند و رفتند ( اکبر شاه و دار و دسته اش) کفتارها آمدند و خوردند ( احمدی نژاد و دولت قبل از آن ، منظورم دار و دسته سید خندان روباه مکار خودمان) و حالا لاشخورهای بی نام و نسب با گروها کفتارها به جان هم افتاده اند تا بر سر تصاحب این جنازه بی تاب و رمق به لجن مالی یکدیگر مشغول هستند از این جنازه بی جان ( مردم بد بخت ما) می خواهند انتخاب کنند که لاشخورها بهتر هستند برای بلعیدنشان یا کفتارها. هم وطن پیش بسوی آینده ای بهتر با فرمانروایی کفتارهای عزیز و یا لاشخورهای محترم.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

چهل دزد تهران 

داستان شیرین علی بابا و چهل دزد بغداد شادی بخش دوران کودکی مان بود و وقتی بزرگتر شدیم دریافتیم که قصه های هزار و یک شب فقط برای تفریح و سرگرمی مردم سینه به سینه منتقل شده اند بلکه در هر داستان حکمتی نهفته بود و شاید آیینه بود از زندگی نسانها در گذشته که می توانند در آینده هم رخ نماید. وقتی می خواندیم دزدان اموال مردم را به یغما می بردند و در جایی محفوظ و امن برای خود مخفی می کردند از خواندن این داستان دچار هیجان می شدیم ولی روزگار به ما نشان داد که دزدان معاصر تهران هم اموالی را که حتی در رویای ما نمی گنجد به جایی امن که البته خارج از مرزهای ایران منتقل می کنند و هنگامی که این قبیله چهل دزد با هم اختلافی پیدا می کنند رمز "سیزامی در را باز کن" را بلند فریاد می زنند تا زیر عبای حرامی رانده شده از گروه را بالا بزنند و افشایش کنند. روزی در بحبوحه جنگ می شویم در حالی که جوانان این مرز و بوم برای دفاع از کشور جان فشانی می کنند کامیون حامل شمش های طلای سید احمد خمینی در حال خروج از کشور توقیف می شود ولی بعد با هماهنگی سایر گروه چهل دزد طلاها تبدیل به شمش آهن می شود ، روز دیگر می شنویم منافقین به حساب شخصی آفت الله عبد الکریم موسوی اردبیلی رئیس قوه قضای کشور  در یک کشور خارجی پولهای کلان می ریزند ، عکس سردار سازندگی با عنوان " ملاهای میلیونر ایران" روی مجله Forbes می رود و بعدها به مدد بخشی از همان میلیون دلارها نویسنده مقاله به طرز تر و تمیزی به قتل می رسد ، شیخ عباس واعظ طبسی اموال دزدی شده از آستان قدس رضئی را به وسیله پسرش به یغما می برد و در بی دادگاه نمایشی پسرش تبرعه می شود و سلطان خراسان همچنان بر این سرزمین زرخیز جنبره زده است، روز دیگری کامیون حامل 18 میلیارد دلار طلا و دلار در ترکیه توقیف می شود و گوشه ای از اسرار چپاولهای برادران لاری جانی! توسط آق محمود افشا می شود و همین طور سلسله افشاگریهای چهل دزد تهران ادامه دارد. ( حتما بارها دیده یا شنیده اید که دستهان یک خرده دزد بدبخت را مطابق احکام شریعت قطع کرده اند!)
حالا باید گوشهای ما برای شنیدن بیشتر و بیشتر حسابی ورزیده شوند. اما سؤال اینجاست که آیا سرنوشت چهل دزد تهران هم شبیه چهل دزد بغداد خواهد بود؟ البته چنین خواهد بود. یک سؤال دیگر:
برادران بسیجی و سپاهی من، همرزمان قدیم من آیا نمی خواهیم ما اندکی از کلاه گشادی را که تا خرخره بر سر ما گشیده اند بالا بزنیم و اجازه دهیم گوشهایمان بشنوند و چشمهایمان ببیند تا شاید خون غیرت در رگهای ما به جوش آید و ما آنچه که برایش سوگند خورده ایم و با خون خود امضا کرده بودیم به انجام برسانیم
برادران بسیجی به یاد دارید عنوان مان را "بسیج مستضعفین" ؟ حالا ما بسیجیان حامی مستضعفین و برخواسته برای حقوق مستضغفین هستیم یا عمله های چهل دزد تهران؟
    
* تصویر فوق را از یک وبلاگ دانلود کردم و بنا به ملاحظاتی کمی تغییر داده ام از صاحب وبلاگ پیشاپیش پوزش می خواهم.