۱۳۹۲ تیر ۲۴, دوشنبه

چشم چرانی اطلاعاتی!

حتما آقای علی مطهری را به خوبی می شناسید همانی که پدرش ما را و اجداد ما ایرانی ها را "احمق" خطاب کرد چرا که سنت شادی شب چهارشنبه آخر سال را گرامی می دارم. همان که دامادش علی کمرنگ رئیس مجلس است و برادرانش معروف به دالتونها غرق در فساد اقتصادی و زمین خواری هستند. همانی که این همه فساد و تباهی را نمی بیند اما چشمانش حساس به خانمهایی است که برای چند ثانیه در بین تماشاچیان برنامه های ورزشی را می بیند و دادش به آسمان می رود. نماینده مجلسی که چشمانش و گوشهایش در برابر وظایف انسانی حمایت از مردمی که نمایندگی شان را به عهده دارد کاملا بسته است و از احکام اسلامی فقط آنهایی را که منافع خود و اطرافیانش را تامین می کند بلد و است و تبلیغ می کند.
اخیرا ایشان ظاهرا به یاد آورده اند که در قرآن کریم اکیدا به مومنین توصیه شده است که در امور برادران و خواهران مسلمان تجسس نکنند و همچنین در قانون اساسی بر مبنای همین دستور قرآنی اصلی هست که بیان می کند استراق سمع ممنوع است. البته برادران سرباز گمنام امام زمان در همه امور مردم حتی در خصوصی ترین مسائل شخصی زندگی مردم تجسس و استراق سمع سازمان یافته ای را انجام می دهند و الحمد الله تمامی نمایندگان مجلس در طول تمام دوره ها کور و کر بوده اند و هرگز صدایی از این مجلسهای بی خاصیت بلند نشده است اما به تازگی صابون استراق سمع برادران به تن آقای علی مطهری هم خورده و صدای ایشان بلند شده است.
بله اسلام و قانون اگر برای مردم عادی زیر پا گذاشته شود مانعی ندارد اما برای از ما بهتران نباید منافعی به هر شکلی تضییع شود.
مرگ خوب است اما برای همسایه!

 

۱۳۹۲ تیر ۲۰, پنجشنبه

داروی افغانی!


دوستی دارم که از دوران دبیرستان با هم آشنایی و رفاقت بین ما برقرار بوده است. نامش مسعود است و در خانواده ای متوسط ولی تحصیل کرده تربیت شده است. وقتی در زمان جنگ من دبیرستان را رها کردم و به جبهه رفتم مسعود راهش را در کسب علم آهسته و پیوسته ادامه داد ، به دانشگاه پزشکی شهید بهشتی رفت و پس از آن فوق تخصص جراحی مغز و اعصاب را در هلند به تمام رساند. در همان هلند ازدواج کرد و برای خدمت به هموطنانش به کشور بازگشت و من هم که سوغاتی زمان جنگ برایم بیماری عصبی ناشی از موج انفجار به یادگار مانده بیمار دوست و هم کلاسی قدیم خودم شدم و هر ما برای ویزیت و دریافت نسخه جدید به مطبش می روم.
غرض از این تاریخچه کوتاه آن بود که داستان ماه پیش را بیان کنم. هفته پیش وقتی در مطب مسعود بودم یک تلفن اضطراری از بیمارستان به او شد و از میان مکالمات او با فردی که در بیمارستان پشت خط بود فهمیدم که حال یکی از بیماران بسیار وخیم است و مسعود تجویز کرد که ظاهرا یک آمپول به بیمار تزریق شود و مخاطب مسعود بیان کرده بود که آمپول مورد نظر موجود نیست و به همین ترتیب مسعود سه داروی دیگر را درخواست می کند که البته جواب برای موجودی همه آنها منفی بود. ناگهان مسعود با عصبانیت فریاد زد : "پس ببندید در آن طو...له را و به خانواده اش هم بگویید رخت سیاهشان را آماده کنند."
هرگز او را چنین درهم شکسته ندیده بودم. از من پرسید که آیا در تهیه داروهایم مشکلی داشته ام؟ و پاسخم این بود که با سختی بعضی از آنها را می توانم تهیه کنم. این بار برای سه ماه برایم دارو تجویز کرد و آرزو کرد که بتوانم همه را تهیه کنم و بعد با طنزی تلخ گفت: " اگر نتوانستی داروهای نسخه ات را تهیه کنی باید یواش یواش به فکر داروی افغانی باشی ، هم فراوان است و هم علیرغم تمام گرانی های سالهای اخیر قیمت داروهای افغانی تغییر نکرده و تازه فراوانتر هم شده!"

به وضوح منظورش فراوانی مواد مخدر و قیمت مناسبش بوده که آن را  حتی برای نوجوانان قابل وصول کرده است. پرسیدم که آیا این نسخه جایگزین را برای همه بیمارانش تجویز می کند؟ گفت: نیلزی به تجویز من نیست وقتی درد بیمار از تحمل خارج شود و دارویی هم برای درمان نباشد خودشان بصورت خودکار به سمت نسخه جادویی محصول صادراتی افغانستان می روند.
مسعود ایران را برای همیشه به مقصد هلند ترک کرد مثل بسیاری از دیگر متخصصان کشور که در سیل امواج فرار مغزها قرار گرفتند.
اما دلیل اینکه این پست را نوشتم این است که سوالاتی داشتم:
آیا بهداشت ، غذا ، و آموزش حق مسلم ماست یا انرژی هسته ای بی خاصیتی که میلیاردها دلار برای کشور ما هزینه داشته و تا کنون یک لامپ را برای ما روشن نکرده است؟
آیا وظیفه حکومت برقراری رفاه اجتماعی است یا ساختن سلاح اتمی؟ ( این نظر شخصی خودم است من قویاً اعتقاد دارم هدف برنامه هسته ای چیزی نیست جز دستیابی به سلاح هسته ای و هر ایرانی اگر کمی فکر کند به همین نتیجه خواهد رسید)
و کلام آخر :
انرژی هسته ای حق مسلم ما نیست حق مسلم ما بسیاری چیزهای دیگری است که سالها از آن محروم شده ایم.
حق مسلم ما این نیست که داروی افغانی برای درمان ما تجویز شود!     

۱۳۹۲ تیر ۱۶, یکشنبه

تفاوت ایرانی ها و مصری ها

تفاوت ایرانی ها و مصری ها

آنچه که در مصر اتفاق افتاد من را به فکر فرو برد که تفاوتهایی بین دو ملت باستانی مصر و ایران وجود دارد که یکی با وجود ثروت سرشار در کشورش نتوانسته به توسعه دست یابد و هنوز درگیر مشکلات فراوانی برای اتحاد مردمی است و کس به صورت انفرادی و گروههای سیاسی بصورت جمعی دارای عقاید متفاوت هستند و نمی توانند به یک خرد جمعی دست پیدا کنند در حالیکه مصری ها با کشور فقیرشان به این میزان از شعور سیاسی و اجتماعی رسیده اند که با تظاهرات میلیونی به دور از خشونت می توانند خواسته های سیاسی شان را به یک دیکتاتور کوتوله یعنی محمد مرسی تحمیل کنند و او را از سریر قدرت به خاکستر ذلت بکشانند؟
اینها تفاوتهایی است که به ذهن کوچک من رسیده است:
  • مصری ها ارتشی ملی دارند که فهمیده اند ارتش باید در کنار مردم و جزئی از آنها باشد. ارتش وسیله سرکوب مردم نیست بلکه قدرت دفاعی یک کشور در برابر بیگانگان است. ارتش مصر نشان داد که سرسپرده یک دیکتاتور نیست چه آن دیکتاتور حسنی مبارک باشد و چه محمد مرسی که می خواست با حرکتهای آهسته و خزنده دیکتاتوری اسلامی سلفی در مصر برقرار کند. در برابر ما در ایران هرگز ارتش یا نیروهای مسلح ملی و مردمی نداشته ایم. نظامی ها هرگز خود را فرزندان ملت ندانسته اند و فقط تابع بی چون و چرا حاکمان هستند. به عبارت دیگر نیروهای مسلح در ایران در تمام طول تاریخ مزد بگیر حاکم بوده اند و خود را فرمانبردار کسی می دانند که مزدشان را به ظاهر تامین می کند و هنوز به این میزان از آگاهی نرسیده اند که مزدشان از جیب ملت تامین می شود و در واقع این ملت هستند که صاحبان اصلی حق هستند.
  • مصری ها منتظر نیستند که از خارج برایشان تصمیم بگیرند و گوش به تبلیغات بی بی سی فارسی نیستند در حالیکه ایرانی ها تحت تاثیر تبلیغات مسموم هستند و هربار این بی بی سی است که خط و مشی سیاسی مردم را با تبلیغات مسموم برای ایرانی ها ترسیم می کنند و مردم هم گله ای به همان راهی می روند که دولت فخیمه انگلیس به آنها نشان می دهند. ما هنوز در دوران قاجار به سر می بریم روس و انگلیس کشور ما را تقسیم کرده اند سیاستمداران ما سر در آخور مسکو و لندن دارند و مردم ما هم دنبال رو عوامل روس و انگلیس هستند 
  • مصری ها در قرن بیست و یکم زندگی می کنند و از آگاهی ملی برخوردارند. مصری ها به خود باوری رسیده اند و می دانند با اتحاد و حرکتهای میلیونی به همه نشان می دهند که صاحب واقعی کشورشان هستند . مصری ها می دانند که منافع جمعی به منافع فردی ارجحیت دارد و هیچ ارتشی در جهان قادر به خاموش کردن و مقابله با میلیونها مردم در خیابان نیست. حال در طرف دیگر ما ایرانی ها منفعت طلب هستیم و هر کس به دنبال منافع شخصی خودش است و بس. ما صاحب کشورمان نیستیم ما با چند تا چماق تو سرمان تسلیم می شویم و از هر خواسته ای می گذریم ما چند ساعت  رقصیدن در خیابان و جند تار مو بیرون انداختن برایمان نهایت آرزوهایمان است در بالای شهر تهران و سایر شهرهای بزرک  و اینکه براداران و خواهران ما در پایین شهر نان در سفره ندارد اهمیت ندارد. ما بالا شهریها با دختر ها می رقصیم و همه چیز حل است هر چند که این خوشی لحظه ای بسیار کوتاه باشد. برای ما مهم نیست ثروتهای ملی مان غارت می شود. مهم نیست فقر و بدبختی بیداد می کند. مهم نیست دارو نداریم ، مهم نیست بحران اتمی دارد هر روز ما را به پرتگاه تباهی نزدیکتر می کند. برای ما مهم نیست که عاقبت کشور ما چه خواهد شد. ما یک ملت نیستیم ما فقط حدود هفتاد میلیون فرد هستیم که بصورت منفرد در یک گستره جغرافیایی زندگی می کنیم.
ما مصری نیستیم ما ایرانی هم نیستیم ما مردمی هستیم که در ایران زندگی می کنیم.