۱۳۹۲ تیر ۲۰, پنجشنبه

داروی افغانی!


دوستی دارم که از دوران دبیرستان با هم آشنایی و رفاقت بین ما برقرار بوده است. نامش مسعود است و در خانواده ای متوسط ولی تحصیل کرده تربیت شده است. وقتی در زمان جنگ من دبیرستان را رها کردم و به جبهه رفتم مسعود راهش را در کسب علم آهسته و پیوسته ادامه داد ، به دانشگاه پزشکی شهید بهشتی رفت و پس از آن فوق تخصص جراحی مغز و اعصاب را در هلند به تمام رساند. در همان هلند ازدواج کرد و برای خدمت به هموطنانش به کشور بازگشت و من هم که سوغاتی زمان جنگ برایم بیماری عصبی ناشی از موج انفجار به یادگار مانده بیمار دوست و هم کلاسی قدیم خودم شدم و هر ما برای ویزیت و دریافت نسخه جدید به مطبش می روم.
غرض از این تاریخچه کوتاه آن بود که داستان ماه پیش را بیان کنم. هفته پیش وقتی در مطب مسعود بودم یک تلفن اضطراری از بیمارستان به او شد و از میان مکالمات او با فردی که در بیمارستان پشت خط بود فهمیدم که حال یکی از بیماران بسیار وخیم است و مسعود تجویز کرد که ظاهرا یک آمپول به بیمار تزریق شود و مخاطب مسعود بیان کرده بود که آمپول مورد نظر موجود نیست و به همین ترتیب مسعود سه داروی دیگر را درخواست می کند که البته جواب برای موجودی همه آنها منفی بود. ناگهان مسعود با عصبانیت فریاد زد : "پس ببندید در آن طو...له را و به خانواده اش هم بگویید رخت سیاهشان را آماده کنند."
هرگز او را چنین درهم شکسته ندیده بودم. از من پرسید که آیا در تهیه داروهایم مشکلی داشته ام؟ و پاسخم این بود که با سختی بعضی از آنها را می توانم تهیه کنم. این بار برای سه ماه برایم دارو تجویز کرد و آرزو کرد که بتوانم همه را تهیه کنم و بعد با طنزی تلخ گفت: " اگر نتوانستی داروهای نسخه ات را تهیه کنی باید یواش یواش به فکر داروی افغانی باشی ، هم فراوان است و هم علیرغم تمام گرانی های سالهای اخیر قیمت داروهای افغانی تغییر نکرده و تازه فراوانتر هم شده!"

به وضوح منظورش فراوانی مواد مخدر و قیمت مناسبش بوده که آن را  حتی برای نوجوانان قابل وصول کرده است. پرسیدم که آیا این نسخه جایگزین را برای همه بیمارانش تجویز می کند؟ گفت: نیلزی به تجویز من نیست وقتی درد بیمار از تحمل خارج شود و دارویی هم برای درمان نباشد خودشان بصورت خودکار به سمت نسخه جادویی محصول صادراتی افغانستان می روند.
مسعود ایران را برای همیشه به مقصد هلند ترک کرد مثل بسیاری از دیگر متخصصان کشور که در سیل امواج فرار مغزها قرار گرفتند.
اما دلیل اینکه این پست را نوشتم این است که سوالاتی داشتم:
آیا بهداشت ، غذا ، و آموزش حق مسلم ماست یا انرژی هسته ای بی خاصیتی که میلیاردها دلار برای کشور ما هزینه داشته و تا کنون یک لامپ را برای ما روشن نکرده است؟
آیا وظیفه حکومت برقراری رفاه اجتماعی است یا ساختن سلاح اتمی؟ ( این نظر شخصی خودم است من قویاً اعتقاد دارم هدف برنامه هسته ای چیزی نیست جز دستیابی به سلاح هسته ای و هر ایرانی اگر کمی فکر کند به همین نتیجه خواهد رسید)
و کلام آخر :
انرژی هسته ای حق مسلم ما نیست حق مسلم ما بسیاری چیزهای دیگری است که سالها از آن محروم شده ایم.
حق مسلم ما این نیست که داروی افغانی برای درمان ما تجویز شود!     

۲ نظر:

  1. jomhouri,ye--federale--iran--+tanha--rahe--nejate--iran--ast--++moris1315@gmail.com-+...+www.ex-muslime.de--+fcnn.net-+shahrzadnews.org-+opendoors.org-++feministschool.org-++iranonair.com-++irantv.tv-++mohabatnews.com-++gooya.com-++cyrusnews.com-+

    پاسخحذف
  2. آقا علیرضا اشتباه میکنی! اگر سلاح هسته ای نباشد تا چند سال دیکر ایران قطعاً تجزیه خواهد شد، ولی اگر سلاح هسته ای دست حکومت دری زبان بیفتد آنان چند صباحی بیشتر میتوانند بر اقوام تحت ستم غیر دری زبان حکومت کنند و منابع و تاریخ و زمینهایشان را یا ویران و یا تصاحب کنند، چرا که این اقوام دشمنان آینده دری زبانان خواهند بود ... این جملات را از روی تعصب ننوشته ام، تقاضا دارم با دقت بخوان و فکر کن، اگر دری زبان هستی و بشردوست که باید مدافع دسیابی ایران به سلاح اتمی باشی، ولی اگر دری زبان نیستی و دشمن بشریت هستی باید زیر یوغ ستم دری زبانها و بمبهای اتمی آینده آنها بمیری و دم نزنی و با چشم خویشتن ببینی که جان و زبان و فرهنگ و تاریخ و منابع هزاران ساله ات چگونه توسط ظالمان زیاده خواه غارت شده و به تاراج و یغما میرود.

    پاسخحذف