۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

انقلاب نان

بخش دوم

در قسمت قبل یادآوری مختصری ارائه دادم از اعتراض بی خشونت در سال 88 بعد از انتخابات که توسط اراذلی که خود را بسیجی می نامند به خشونت کشیده شد و توضیح دادم که که آن اعتراض مدنی و بدون خشونت به این دلیل که از طبقه متوسط و عموما تحصیل کرده جامعه برخواسته بود مقاومتی هم در برابر خشونت طلبان بروز نداد. البته بعضی ها سرمست از این پیروزی کاذب در برابر مردمی بی دفاع خود را بسیار قدرتمند می بینند و گروهی هم مردم را ترسو و بی عرضه قلمداد می کنند. قصد من طرفداری از یک طرف این دعوا نیست و البته خودم هم اعتقادی به خشونت ندارم اما جامعه ای غرق در فساد اداری، فقر ، فحشا و بی ثباتی سیاسی البته بستر بسیار مانسبی برای خشونتهای آینده است. مخصوصا بنده اعتقاد دارم اگرچه جامعه ایرانی در طول تاریخ نشان داده که میزان تحمل بسیاری زیادی دارد که از جمله آنها حمله اعراب وحشی به بهانه انتشار اسلام و قبایل وحشی مغول است که البته ایرانیان تحمی زیادی در برابرشان نشان دادند اما سرانجام اعراب و مغولها بودند که یا مجبور به ترک ایران شدند یا در جامعه و فرهنگ ایران ذوب شدند. البته این نوع تحمل اثر منفی دیگری هم دارد و آن بی تفاوتی است که اگرچه برای حاکمان خوشایند می آید ولی واضح است که هر حکومتی و کشوری در دنیا دارای دشمنان خارجی است و اگر سطح بی تفاوتی یک ملت در برابر حکومت ظالم به چنین حدی برسد آنگاه زمان برای تجاوز بیگانگان فراهم می شود و تاریخ ایران گواه این مورد نیز هست و نمونه بارز آن حمله اعراب بیابانهای عربستان است که ارتش بزرگ ساسانیان در برابرش همچون کوهی می نمود که البته کوهی از یخ بی تفاوتی که خیلی زود هم آب شد و شاه ایران و ژنرالهای ارتش ساسانی هرگز فکر نمی کردند که ارتش ایران از گروهی بیبانگرد اینچنین شکست بخورد و حال نگاهی به مرزهای شمالی خودمان بیاندازیم جمهوری آذربایجان  جدایی طلبان را فرا می خواند حمایت می کند و اگر روزی همین آذربایجان کوچک قادسیه دوم را برای ما رقم زد زیاد هم جای تعجب نیست البته می دانم گروهی به این حرفها می خندند ولی وقتی که خسروپرویز هم نامه پیامبر اسلام را پاره کرد و اعراب بیابانی را بسیار کوچک در برابر خود میدید قضیه به همین اندازه امروز جدی بود. 
به هر حال کشور ما در برابر تهدیدهای مختلفی قرار دارد و حاکمان بی کفایت ما هم یا ظاهرا قافل از این تهدیدها هستند و یا اینکه قادر به انجام هیچ کار مفیدی برای جلب اعتماد مردم و دلجویی از آنها و رفع مشکلاتشان نیستند. چه دردناک است وقتی رهبر ما اسرائیل را تهدید به نابودی می کرد جواب رئیس جموهور آمریکا این بود :"بروید به جای این تهدیدها مشکلات داخلی و اقتصادی تان را حل کنید." هیچ جوابی دندان شکن تر از این برای دهانی که بیهوده چنین باز شود نمی توان یافت و چه طور ملتی با این بزرگی به دلیل بی کفایتی مسئولینش خار و حقیر می شود و بهتر که زمین باز شود و زیاده گویانی از جنس مسئولین ما به درون آن روند. 
شاید واژه انقلاب نان که من برای این سلسله مقالات انتخاب کردم کمی عجیب بنظر برسد و اکثر شما اعتقاد داشته باشید که از این مردم چنین چیزی بر نمی آید بنده پیش گو نیستم که بگویم چنین چیزی حتما اتفاق خواهد افتاد یا خیر و البته هرگز هم خواستار چنین چیزی نیستم چرا که انقلاب نان یک انقلاب کور خواهد بود که تر و خشک را با هم خواهد سوزاند و میزان تلفات و خساراتش اگر از یک چمگ تمام عیار بیشتر نباشد کمتر نخواهد بود و من آرزو می کنم که مسیر تحولات به نطقه بازگشتی برسد که راه را برای حل مشکلات هموار کند اما اگر به همین شکل فساد مسئولین ادامه یابد و مشکلات معیشتی به شکل افسار گسیخته فعلی ادامه پیدا کند گزیری برای فاجعه ای شبیه آنچه که من انقلاب نان می نامم نخواهد بود. 
شاید روزی که ملکه فرانسه ماری آنتوانت درد بی نان بودن مردم فرانسه را درک نمی کرد و تجویز کرده بود مردم اگر نان ندارند شیرینی بخورند کمی مشکلات مردم را درک می کرد گردن خودش ، فرزندانش و شوهرش به تیغه گیوتین انقلابیون فرانسه بوسه نمی زد. 
ادامه دارد ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر