۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

مار در آستین هاشمی

آقای هاشمی (همان سردار چاپندگی خودمان) را بسیاری سیاستمداری زیرک و با هوش می دانند و اعتقاد بر این است که ایشان همیشه از فرصتهای مناسب استفاده کرده و سوار بر موج خود را از آسیبهای ناشی از طوفان میرهاند. اما حقیقت بسیار فراتر از این چیزهاست. ایشان در واقع یک فرصت طلب ناشی است که با چاه کندن برای دیگران و انداختن آنها در چاه راه را برای خود هموار کرده است و مارهایی را در آستین خود پرورانده که هر یک در زمان مناسب تبدیل به اژدهایی شده اند و امروز هر یک از این اژدهایان هفت سر بلای جان خودش و خانواده اش شده اند. هاشمی در واقع باعث قدرت گیری سپاه پاسدارن در طول جنگ شد و با بهای بیش از حد دادن به سپاه در برابر ارتش به این قدرت گیری شتاب هر چه بیشتری بخشید و پس از جنگ و به خصوص در طول دوران ریاست جموهری اش (دوران چاپندگی) به سپاه قدرت اقتصادی و دخالت در امور اقتصادی داد و همچنین بر خلاف وصیت امام خمینی به تدریج دست سپاه را در امور سیاسی و دخالت در این بازیها باز گذاشت در واقع ماری را در آستینش پرورش داد و به جان مردم و کشور انداخت به این امید که این اژدهای هراسناک به بازوی قدرتش تبدیل شود اما این اژدها که می تواند از قدرتش برای منافع سردارانش که به مثابه سرهای این اژدها هستند بهره ببرد چرا باید شریک بی خردی مثل اکبر هاشمی بهرمانی داشته باشد پس این مار خوش خط و خال تبدیل به اژدهای هراسناک شده، دست هاشمی را تا بازو گاز گرفت و دستش را از بخش عمده ای از این سفره گسترده پر نعمت کشور کوتاه کرد و حال هاشمی مخسور از سیاست بازی های بی خردانه اش گله می کند که سپاه به کمتر از کل کشور قانع نیست.
مار دیگری که هاشمی در آستین گشادش پرورش داد وزارت اطلاعات یا همان سربازان گمنام امام زمان بود که از آنها برای قلع و قمع رقبای سیاسی اش در داخل و خارج استفاده کرد. این گشتاپوی انقلاب اسلامی هر کسی را که هاشمی اشاره می کرد در داخل و خارج مرزهای ایران سر به نیست می کرد و این ماشین ترور آنقدر کشت و زد و بند و در زندان انداخت تا آنکه هاشمی با آن خنده های شیطانی اش مطمئن شد دیگر هیچ سری وجد ندارد که در برابرش سر بلند کند و پاداش این گشتاپوهای انقلاب را هم با باز گذاشتن دستشان در بهره برداری های اقتصادی و رانتهای مختلف پرداخت کرد اما این بچه مار هم تبدیل به اژدهای دیگری شد که حالا به فرزندان خود او هم رهم نمی کند و گلوی خود او را هم می فشارد. 
البته در این میان اصلاح طلبها را هم نباید از یاد برد که هاشمی آنها را برای مقابله سیاسی با رهبر در آستینش پرورش داد اما این خیلی زود تر از موقع دست صاحبش و پرورانده اش را گزید. البته آق محمود خود ما هم از استانداران زمان ریاست جمهوری اش بود و در بالا رفتن از پله های ترقی سیاسی آق محمود نقش مار باز جان ما بسیار پر رنگ است و البته این مار هم دستان مار باز را از نیش زهرآگینش بی بهره نگذاشت. حتما شما مثالهای دیگری هم از مارهایی که هاشمی پرورانده و امروز دشمن جان خودش شده اند سراغ دارید. حال آیا با من هم عقیده هستید که هاشمی حتی از ابتدایی ترین الفبای سیاست هم بی بهره است و تنها بهرام گوری است که گور خیلی زود او را گرفت؟
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر